انتظــار
دیریست ؛
در منجلاب بی کسی
دیوارهای خستگی ام را شمرده ام
و به یاد آخرین بوسه
و آخرین گناه
چشمهایم را بسته ام
هر صبح ،
از پیچک نیلوفران بالا رفته ام
و هر پائیز
زیباترین ثانیه ها را سروده ام
و سالها در جستجویت
نرگس های دشت را
به عطر ملموس نفسهایت ،
بوییده ام ؛
با بود و نبودت زاویه ساخته ام
و به انتظار آمدنت ،
در امتداد کویر گون با فلک در آمیخته ام
و اینک در این سکوت
تنها به یمن ظهور تو
خورشید را به استعاره ی فانوسی
شورانده ام ...
دوشنبه 19 دی 1390 - 12:13:17 AM